بلیط شانس جان دوباره

بلیط شانس جان دوباره

تلاش سه یا چهارم تا جای می توانم ؟
بلیط شانس جان دوباره

بلیط شانس جان دوباره

تلاش سه یا چهارم تا جای می توانم ؟

Collision or crossing برخورد یا عبور

همه چیز را باید واقعی دوباره باید ؟   نمی دانم ؟ چه کار انجام می دهم  ؟ چرا انجام می دهم ؟ چطوری انجام می دهم ؟ به چه علت انجام می دهم ؟ فقط باید به ؟ قول کتاب "ریچارد برانسون " فقط انجامش بده" از ذهن می نویسم  ؟ دقیق نمی دانم  ؟ چرا باید در این یک مرحله زندگی پر از اشتباهات پشت سرهم باشم ؟ باید چه کاری را به خوبی انجام ندهم ؟ چرا بقیه از من بهتر هستند ؟ چرا من همیشه درگیر چیزهای ساده هستم ؟ چرا نمی توانم؟ واقعیت خودم را با چیزهای بهتر از خودم ترکیب کنم ؟ ولی می روم ؟ بدترین ترکیبات وجودم را  ارائه می دهم ؟ اینطوری می شود ؟ داری می بینی ؟ به خاطر همه چیز نتوانسته ام ؟ فقط بیخیال همزمان انجام دادن ؟ با یک دست دو هندوانه برداشتن را آنقدر تمرین کردم ؟ دیگر به جای نرسیدم  ؟ هنوز هم معتقد هستم ؟ با یک دست می توانم ؟ کارهای متفاوتی در زمان مناسب انجام بدهم ؟ باز دوباره این کارها و مشکلات را تمرین می کنم  ؟ فقط هیچ موقع مشخصی هم قرار نیست ؟ این کارها تمام شود ؟ چرا باید این کارها را باید اینطوری به موقع یا بد موقع انجام نمی دهم  ؟ دست کم ؟ یک کم باید از این اوضاع هستم ؟ دور شوم ؟ شاید یک جوری یک لحظه از این ؟ موقعیت دست نخورده زندگی برای چند دقیقه دور شدم ؟ شاید یک کم خودم را فراموش کردم ؟ خودم را دائم درگیر مشکلات وجود ندارند ؟ یا وجود دارند می کنم ؟ به هر چیزی یا کسی می توانم ؟ برخورد ی کنم ؟ باید فقط عبور کنم ؟ ذهنم را خالی تر کنم ؟ 

Should I make everything real again?

I don't know? What do I do? Why do I do it? How do I do it? For what reason do I do it? I just have to? I am writing the promise of Richard Branson's book "Just Do It" from my mind? I don't know exactly? Why do I have to be full of mistakes in a row at this stage of my life? What should I not do well? Why are others better than me? Why am I always involved in simple things? Why can't I? Combine my reality with things better than me? But I go? I present the worst combinations of my being? Is that how it happens? Do you see? I haven't been able to do everything because of everything? Just don't think about doing it at the same time? I practiced picking two watermelons with one hand so much? I didn't get it right anymore? I still believe? I can do it with one hand? Do different things at the right time? I practice these things and problems again? There is just no specific time? Will these things end? Why should I not do these things at the right time or at the wrong time? At least? I need to be away from this situation for a little while? Get away from it? Maybe somehow, for a moment, from this? I got away from the untouched situation of life for a few minutes? Maybe I forgot myself a little? Myself Are there any problems that don't exist? Or do they exist? Can I deal with anything or anyone? Should I just pass by? Should I empty my mind?

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد